-
....
شنبه 12 شهریورماه سال 1390 18:38
به نام خدا سلام.. من قدرت فریاد را از دستان باد گرفتم تا تمام سکوتم از عشق معنا شود...من در این جنگل تاریک به دنبال مردی سیاه پوش میگردم...او که همچون شبهی گذرا آمد و قبل از این که صدایش بزنم در میان درختان مه آلود و غم زده گم شد....گویی کسی قلبش را در گنجه ی زمان محبوس کرده بود.از چشمانش رنگ شادی رفته بود و دستانش پر...
-
۱
شنبه 15 مردادماه سال 1390 19:31
به نام خدا سلام.. بعد از مدت ها می خوام بنویسم.. خیلی دلم گرفته.. خیلی زیاد... دلم می خواد به زمین و زمان بد و بیراه بگم... دلم می خواد به خودم بگم لعنت بر تو.. آره بر من... ای بابا تا کی نباید حرف زد؟؟؟؟ وقتی حرف می زنی همه به حرفات می خندن.. چرا نمی خوایم واقعیت های زندگی و ببینیم؟؟؟؟؟ وقتی بی نیاز میشی از همه چیز...
-
...
شنبه 22 آبانماه سال 1389 20:08
به نام خدا سلام.. سراپا اگر زرد و پژمرده ایم ولی دل به پاییز نسپرده ایم چو گلدان خالی ، لب پنجره پر از خاطرات ترک خورده ایم
-
وقتی که..!!!!
شنبه 24 مهرماه سال 1389 12:56
به نام خدا سلاااام.. وقتی صدای پات میاد صدای خنده هات میاد وقتی کنارم میشینی انگار خدا باهات میاد اگه واسم قصه نگی تا صبح بازم بیدارمو وقتی که لالایی میگی آروم آروم می خوابمو ... پ.ن:اون روزا که دلواپست بودم تو بغل کی بودی؟؟؟؟؟؟؟ پ.ن:آدما همه نامردن و پست.. همه فقط ظاهری همه چیزو نشون میدن..هیچ وقت نمی بخشمت..
-
خدایا!
شنبه 17 مهرماه سال 1389 16:24
به نام خدا سلاااام... عشق من عاشقم باش.. نگران حال من باش.. نزار یه وقت نسی و تنها.. محرمم باش..مرحم دلم باش.. جونمی بد جوری می خوامت.. کاش میشد تا بیام به خوابت.. هرجا بری میام سراغت.. میشم محو صورت ماهت.. پ.ن: وقتیکه تنهایی تو دنیا..نداری امیدی به فردا..خدا خدا کن..خدا با توئه.. یا حق
-
محال
پنجشنبه 15 مهرماه سال 1389 08:09
به نام خدا سلاااام.. امروز بابام از پیشم رفت... تنهای تنها شدم... از کجا باید بگم؟؟؟ از دلتنگییییی؟؟؟؟ بعضی وقتا مجبوری که خفه شی واقعا.. حتی به اونی که دوسش داری نمی تونی بگی دردت چیه؟؟؟ فقط مجبوری الکی بخندی و بگی که همه چیز خوبه.. بعضی وقتا آدما فکر می کنن که طرف احمقه.. فکر می کنن که خیلی زرنگن.. همیشه حرف نزدن...
-
..
سهشنبه 13 مهرماه سال 1389 12:53
به نام خدا سلااام.. مستی ام درد مرا دیگه دوا نمیکنه غم با من زاده شده من رو رها نمیکنه
-
برمیگردم..
یکشنبه 11 مهرماه سال 1389 07:48
به نام خدا سلام.. زندگی یک آرزوی دور نیست؛ زندگی یک جست و جوی کور نیست زندگی کن ؛ زندگی افسانه نیست گوش کن ! دریا صدایت میزند؛ هرچه ناپیدا صدایت میزند جنگل خاموش میداند تو را؛ با صدایی سبز میخواند تو را زیر باران آتشی در جان توست؛ پیله پروانه از دنیا جداست؛ زندگی یک مقصد بی انتهاست هیچ جایی انتهای راه نیست؛ این تمامش...
-
مرده ام..
جمعه 9 مهرماه سال 1389 19:38
به نام خدا سلام.. هرگز از بی کسی خویش مرنج هرگز از دوری این راه مگو و از این فاصله ها که میان من و توست و هر آنگاه که دلت تنگ منی بهترین شعر مرا قاب کن و پشت نگاهت بگذار تا که تنهایی ات از دیدن من جا بخورد و بداند که دل من با توست و همین نزدیکی است .
-
...
یکشنبه 4 مهرماه سال 1389 22:40
به نام خدا سلام.. گفتم بهت بمون پیشم نموندی رفتی از پیشم بدجور شکستی قلبمو کم کم دارم خسته میشم این باره آخره دیگه میگم بهت پیشم بمون اگه نمی مونی برو آره برو پیش همون پ.ن:فردا تنها روزیه که اینجام..زندگیه جدید شروع میشه..کاش کنارم می موندی..اما حیف.. یا حق!
-
دلتنگتم..
یکشنبه 4 مهرماه سال 1389 01:04
به نام خدا معنای دلتنگی چیست؟ به چه معناست؟ اولین بار او به من گفت دلم برایت تنگ شده ... پرسیدم ؟ دلت تنگ شده؟ دلتنگی ؟ به چه معناست ؟ و او اشک ریخت و آرزو کرد که من هیچ گاه دلتنگش نشوم . و حال من دلتنگم ... او مرا دلتنگ کرده ... و حال من دلتنگ او ، اشک می ریزم و دعا می کنم برایش..
-
خاطره
شنبه 3 مهرماه سال 1389 14:42
به نام خدا سلام.. میون خاطره های له شده واسه چی از غم و از گریه بگم وقتی که حتی گلایه بی خوده میون این آدمکا مگه هست یه نفر که مرحم زخم منه فقط اینگار توی لحظه های من یکی بی حوصله پرسه می زنه پ.ن:اون همه خاطره بد دارم واسه چی قصه رو تکرار کنم یا حق!
-
خفه شدم..
پنجشنبه 1 مهرماه سال 1389 23:46
به نام خدا سلام آسمان امروز آنقدر کثیف بود که حتما دست قصه های مرا ندید تا بگیرد .و اینروز هایم آنقدر پر از اضطراب با لبخند است که از پنج حرف اسم تو سه تایش توی تاریکی می مانند و دستشان ول می شود. یک آه کشدار تکراری توی گلوی تمام نوشته هایم مانده است انگاری همه چیز ایستاده است خیابان عبور هم ایستاده است تا من تکلیفم...
-
خفه میشم!
سهشنبه 30 شهریورماه سال 1389 22:24
به نام خدا سلام.. به اندازه تمام این دنیا غم دارم.. به اندازه تمام این دنیا دلم پره.. وقتی ترس تمام وجودتو پر میکنه حتی از خودتم بیزار میشی.. اون موقع ست که نمی تونی هیچی بگی.. بازم بغض همیشگی اومده سراغم.. چرا آدم باید بخاطر کارهای نکرده محکوم بشه؟؟؟ چرا ما آدما با اومدنمون یجور دل دیگری رو میبریم و با رفتنمون هم...
-
کی می تونه..
دوشنبه 29 شهریورماه سال 1389 22:22
به نام خدا سلاااام.. کی تورو از تو قلبم می تونه پس بگیره کی مثل من می تونه برای تو بمیره.. پ.ن:از شمارش معکوس رد کردیم.. هر روز استرسم بیشتر میشه.. یا حق
-
نفرت
شنبه 27 شهریورماه سال 1389 21:42
به نام خدا سلام.. من با تو یعنی نفرت من تورو نمی خوام پس..
-
شروع دوباره..
شنبه 27 شهریورماه سال 1389 17:59
به نام خدا سلام.. هرچیزی که اینجا نوشته میشه کاملا بی منظوره.. و هرچیزی که تو ذهنم بیاد و ازش خوشم بیاد می نویسم.. تمام.. پ.ن:تو که به من یاد دادی قدم زدن خودت چرا وایستادی؟؟؟؟